ژاله صادقیان

جام جم سیما : با ژاله صادقیان، مجری برنامه عصر خانواده

جام جم سیما : با ژاله صادقیان، مجری برنامه عصر خانواده

ژاله صادقیان از مجریان باسابقه و پیشکسوت است که سال‌هاست در رادیو و تلویزیون فعالیت می‌کند. او کارش را از پنج سالگی در رادیو آغاز کرد و همچنان به فعالیت رسانه‌ای ادامه داده است. صادقیان این روزها با برنامه عصر خانواده شبکه دو، مهمان خانه‌های مخاطبان است. صداقت، ویژگی اجرای صادقیان است و همین مساله باعث شده ارتباط خوبی با بینندگان تلویزیون برقرار کند. وقتی با او قرار گفت‌وگو می‌گذاریم با مهربانی می‌پذیرد و در طول مصاحبه با خوشرویی به پرسش‌های ما پاسخ می‌دهد؛ دقیقا مثل همان زمانی که جلوی دوربین ظاهر می‌شود.

به عنوان اولین سوال برایمان بگویید چقدر در مقابل ناملایمات زندگی صبور هستید؟

(با خنده) راستش را بگویم؟

طبیعی است مخاطبان روزنامه علاقه‌مند هستند راستش را بشنوند.

واقعیت این است تا حدودی ذهنم، ذهن مردانه است. اگر ناملایمات یکی‌یکی پیش بیاید، خوب از پس آن برمی‌آیم، ولی وقتی چند اتفاق با هم رخ می‌دهد، فوری قاطی می‌کنم. مشکلات اندک را که طی سال‌ها پیش می‌آید، می‌توانم تحمل کنم، ولی وقتی تعداد آنها زیاد شود و پشت سر هم اتفاق می‌افتد، برایم سخت می‌شود و فوری اشکم درمی‌آید!

فکر نمی‌کنید ذهن مردانه خیلی با اشک جور درنمی‌آید؟

بله! این دو با هم جور نیستند! به این دلیل می‌گویم ذهنم مردانه است، چون مردها همه چیز را یکی‌یکی بررسی می‌کنند و خیلی خوب هم از پس آن برمی‌آیند، اما ما خانم‌ها می‌خواهیم همه هندوانه‌ها را با یک دست بلند کنیم. واقعیت این است بخشی از ذهنم مردانه است، ولی بعضی وقت‌ها کم می‌آورم و اشکم درمی‌آید.

به نظرتان خانم‌ها وقتی همه هندوانه‌ها را با یک دست بلند می‌کنند، چقدر موفق می‌شوند؟

(با خنده) عموما از پس آن خوب برمی‌آیند.

خب با این تعریف، چرا از ذهن زنانه به جای ذهن مردانه استفاده نمی‌کنید؟

این مساله به فطرت و تربیت آدم برمی‌گردد. این همه سال گذشته و من این‌گونه زندگی کرده‌ام. هیچ‌کس هم تاکنون این سوال را از من نپرسیده بود! ولی خیلی مواقع از این‌که به برخی مسائل زنانه فکر نمی‌کنم، شاکی می‌شوم. البته خیلی هم ناراضی نیستم، چون احساس می‌کنم بیشتر به خودم نزدیک هستم.

اشاره کردید وقتی زنانه فکر نمی‌کنید از دست خودتان شاکی می‌شوید. در این مواقع چه پاسخی به خودتان می‌دهید؟

هیچ کاری نمی‌کنم. گذر زمان همه چیز را حل می‌کند! باید صبر کنم ببینم چه اتفاقی می‌افتد. شاکی می‌شوم، ولی شکایتم باعث نمی‌شود زنانه رفتار کنم. شکایتم تاریخی است. یعنی این‌که چرا از اول یاد نگرفتم زنانه با مسائل روبه‌رو شوم. آدم‌ها وجهه‌های گوناگونی دارند، بوی‍ژه من که خردادی هم هستم! برای همین با همه مسائل نمی‌توانم یکسان برخورد کنم، اما تلاش می‌کنم با مسائل، هم زنانه روبه‌رو شوم و هم مردانه؛ برای همین گاهی موفق هستم و برخی مواقع نه.

روزهایی که برای شما اتفاقی افتاده یا مشکلی پیش آمده، وقتی سر برنامه حاضر می‌شوید از چه روشی استفاده می‌کنید که آن را به مخاطب منتقل نکنید؟ چون ناخودآگاه مشکلات روی چهره فرد تاثیر می‌گذارد.

نه‌تنها مشکلات شخصی، حتی مشکلات کاری هم که بیرون از استودیو پیش می‌آید روی رفتار و چهره ما تاثیر می‌گذارد، اما من به هیچ عنوان آن را به مخاطب منتقل نمی‌کنم. فرقی نمی‌کند اجرای یک برنامه را به عهده داشته باشم یا یک برنامه تولیدی. مشکلات را با خودم به برنامه نمی‌برم. در بخش زیادی از کارمان رگه‌های بازیگری هم وجود دارد. اگر مجریانی فنون بازیگری را بلد نباشند همین اتفاقی می‌افتد که شما اشاره کردید. آن وقت می‌روم سر برنامه و نمی‌توانم خودم را کنترل کنم.

من هم مثل بقیه آدم‌های جامعه هزار و یک مشکل دارم، اما می‌دانم مشکلات من به مردم ارتباطی ندارد. زمانی که قرار است برای مردم کار انجام دهیم، باید شبیه آنها باشیم. لزوما مردمی که برنامه ما را می‌بینند، مضطرب یا گریان نیستند، حتی برخی مواقع بینندگان به من می‌گویند وقتی شما را می‌بینیم اضطراب‌مان کم می‌شود و آرام می‌شویم. بنابراین من اجازه ندارم مشکلات خودم را داخل برنامه ببرم که به تعداد زیادی از آدم‌ها مربوط می‌شود.

چهره شما آرامش خاصی به مخاطب می‌دهد. بدون اغراق می‌گویم صدا و چهره‌تان مهربان است. چقدر تمرین کردید تا به این آرامش برسید؟

من از شما تشکر می‌کنم که چنین نظری دارید، اما من اصلا برای رسیدن به این مرحله تمرین نکردم. معتقدم اولین چیزی که هر مجری باید بداند این است که در کارش خلوص نیت داشته باشد. این مساله خیلی مهم است. اگر درون آدمی درست و قابل قبول باشد، ظاهر هم آرام می‌شود.

برخی مواقع در برنامه به دلیل گفتن یک جمله چشمم پر از اشک می‌شود، اما آن را پنهان نمی‌کنم. من هم مثل بقیه مردم احساساتی دارم که نمی‌توانم آنها را پنهان کنم، ولی بروز این احساسات تا زمانی است که به کارم لطمه وارد نکند، اگر هر کدام از ما هر چیزی که در درونمان است بروز دهیم، خیلی از مشکلات جامعه حل می‌شود. من هم تا جایی که به حرفه‌ام لطمه وارد نشود، سعی می‌کنم پنهانکاری نداشته باشم.

بزرگ‌ترین تمرین من در زندگی‌ این است که هیچ چیز را پنهان نکنم تا همه کسانی که مرا از قاب تلویزیون می‌بینند با واقعیت من رو‌به‌رو شوند. راستش شاکی می‌شوم وقتی افرادی را می‌بینم که بیرون با درون‌شان تفاوت دارد. برای من غیر قابل قبول است. می‌دانم خیلی‌ها دلشان نمی‌خواهد این‌گونه باشند و دست زمانه آنها را مجبور کرده است ولی واقعیت این که اگر قرار است مردم به مجری یک برنامه تلویزیونی اعتماد کنند، باید خودم باشم و به اصطلاح نقش بازی نکنم.

ولی این ویژگی را برخی مجریان ندارند. این مساله در مجریان جوان بیشتر صدق می‌کند. چرا این اتفاق می‌افتد؟

فکر نمی‌کنم این گفته شما درباره همه صدق کند. در برخی آدم‌ها این مساله وجود دارد، اما قبول کنید این تصنع در واقعیت‌ زندگی آنها وجود دارد، نه این‌که فقط جلوی من و شما و دوربین این‌طور باشند.

پس چگونه این افراد برای اجرای تلویزیونی انتخاب می‌شوند؟

ما مجریان جوان موفق هم زیاد داریم. فقط باید مهارت‌های زندگی را یاد بگیرند. این مهارت‌ها باعث می‌شود ما کارمان را بهتر انجام بدهیم. مجری تلویزیون به دلیل نوع حرفه و رو‌در‌رو‌شدن با مخاطبان فراوان باید بیشتر از دیگر مردم این مهارت‌ها را یاد بگیرند تا ابتدا بتواند خودش را اداره کند و بعد با مردم سخن بگوید. نکته دیگر این که چرا باید فردی که خصوصیات قابل قبولی ندارد به عنوان مجری انتخاب شود و سکان یک برنامه به او سپرده شود. بنابراین انتخاب مجری بسیار هم مهم است. وقتی یک نفر سال‌ها کار می‌کند و دوام می‌آورد، نشان می‌دهد درست انتخاب شده، اما وقتی یک نفر فقط پنج یا شش ماه می‌ماند و بعد کنار می‌رود، مشخص است اشتباهی آمده است. برایتان مثالی می‌زنم؛ یک نفر می‌تواند راننده خوبی شود و یک نفر دیگر نه. پس باید ما راننده خوب را انتخاب کنیم. درست انتخاب‌کردن اهمیت زیادی دارد. به نظر من کسی که در این جامعه قرار است فرهنگسازی کند و مجری تلویزیون باشد باید با دقت انتخاب شود.

شاید به همین دلیل است که سال‌ها طول می‌کشد تلویزیون مجری خوب پرورش بدهد.

قبول دارم مجریان خوب خیلی کم هستند، ولی برخی مواقع دست کسانی که قرار است در این حرفه کار کنند هم باز گذاشته نمی‌شود. بپذیریم اگر من راحت جلوی دوربین تلویزیون صحبت می‌کنم به این دلیل نیست که من آدم واردی هستم. شاید بخش زیادی از این مساله به این دلیل است که سال‌های زیادی از کار من گذشته و همه از مدیران گرفته تا تهیه‌کننده، من را خوب می‌شناسند و می‌دانند زمانی که جلوی دوربین ظاهر می‌شوم، قرار است درباره چه چیزی صحبت کنم. به من اعتماد دارند و دست من را باز می‌گذارند. در این صورت می‌توانم چیزهایی را که بلد هستم به نمایش بگذارم. این اعتماد ممکن است درباره یک آدم دیگر، ۱۰ تا ۱۵ سال آینده اتفاق بیفتد، اما واقعیت این است ما محدودیت‌هایی داریم. من هم ۱۵ سال پیش این محدودیت‌ها را داشتم. آن زمان کسی من را نمی‌شناخت و نمی‌دانست چطور قرار است کار کنم. من خودم را ثابت کردم. این ثابت‌کردن جزو مهارت‌هایی است که باید یاد بگیریم.

ولی برخی مجریان نمی‌توانند به این مهارت دست پیدا کنند.

به نظرم اگر مجری نتواند مهارت‌های فردی و گروهی را یاد بگیرد، حضورش در تلویزیون درست نیست و اوضاع خطرناک می‌شود.

برای شما هم از این موقعیت‌های خطرناک به وجود آمده است؟

بله، فراوان! اما در چنین شرایطی از مهارت‌هایم استفاده کرده‌ام. اتفاقاتی در پخش رادیو و تلویزیون افتاد، اما من در نهایت به سلامت از این موج عبور کرده‌ام. علتش این بود که بلد بودم چگونه اتفاق پیش‌آمده را مدیریت کنم. این مساله بستگی دارد به چیزی که من قبلا یاد گرفته‌ام. البته سال‌ها تجربه هم بی‌تاثیر نیست.

وقتی با کارشناسان برنامه هم صحبت می‌کنیم، خیلی وقت‌ها به این نتیجه می‌رسیم کودکی‌، نقش مهمی در فراگیری مهارت‌های زندگی‌ دارد. من همیشه در برنامه‌ها از تاثیر مهم دوران کودکی می‌گویم. کودکی خیلی مهم است، اما خیلی‌ها این مرحله را جدی نمی‌گیرند. متاسفانه به این مساله فکر نمی‌کنیم که کودکان ما باید چطور بزرگ شوند. در جامعه می‌خواهند چه کاری انجام بدهند و…

از سوی دیگر، اجرا یک دوره تحصیلی نیست که دوره آن سپری شود. به نظر من اجرا یک توانمندی درونی است که باید کشف و تقویت شود. امیدوارم کشف درباره آدم‌هایی که علاقه‌مند به اجرا هستند، اتفاق بیفتد و کسانی که توانمند هستند و به اصطلاح «آن» مجریگری را دارند به این حرفه وارد شوند.

خیلی وقت است به این نتیجه رسیده‌ایم که اگر فرد نامناسبی به عنوان مجری انتخاب شود مدت زیادی دوام نمی‌آورد و کنار می‌رود. کسی که مهارت‌های لازم را بدرستی نمی‌داند اجرایش تکه‌تکه می‌شود. چنین فردی نمی‌تواند در بلند‌مدت در تلویزیون حضور داشته باشد.

شما به لحظاتی اشاره کردید که با استفاده از مهارت و تجربه‌هایتان از خطرات عبور کردید. این لحظات برایتان دلهره‌آور نبود؟

اضطراب اگر در کار ما نباشد، متوجه مسئولیتی که به عهده داریم، نمی‌شویم اما این اضطراب مقابل دوربین باید مدیریت شود و نباید مثلا بیشتر از پنج ثانیه طول بکشد.

بارها پیش آمده حرف‌هایی در برنامه زنده گفته شده که نباید بیان می‌شد. مدیریت چنین شرایطی به عهده مجری است که چطور از این خطر عبور کند. بنابراین مجری برای مدیریت خودش و برنامه‌ باید مهارت و دانش کافی داشته باشد. در برخی مواقع، مجریانی هستند که این لحظات را نمی‌توانند مدیریت کنند. شغل ما حساس و بدون آینده است و حتی به لحظه بستگی دارد. بنابراین باید مهارت مدیریت را فرا بگیریم تا بتوانیم از پس چنین لحظات بخوبی بر بیاییم.

از چنین لحظاتی باید ترسید؟

از این لحظات نباید بترسیم، بلکه باید از آن استقبال کنیم؛ چون یاد می‌گیریم چگونه در لحظه با مشکل مقابله و آن را به بهترین شکل مدیریت کنیم.

ولی مدیریت این لحظات کار سختی است.

بله، سخت است اما شدنی است، زیرا بعضی‌ها می‌توانند این کار را انجام بدهند؛ بنابراین شدنی است و می‌توان این کار را با تمرین انجام داد. این تمرین باید درونی باشد. این‌طور نیست که کلاس بروید و چیز تازه‌ای یاد بگیرید. باید با تمرین این مهارت را یاد گرفت.

یعنی تمرین خودتان با خودتان است؟

بله، دقیقا در تمام زمینه‌های زندگی باید به این مهارت دست پیدا کرد، نه این‌که فقط جلوی دوربین این‌طور باشیم.

ولی من فکر می‌کردم خانم صادقیان که این همه سال کار کرده دیگر قلبش در زمان اجرای برنامه تاپ‌تاپ نمی‌کند.

نه این‌گونه نیست. به نظرم اگر اضطراب نداشته باشم، حتما مشکلی وجود دارد. یعنی قلبم کار نمی‌کند! یا باتری‌اش از کار افتاده که این مشکل پیش آمده است. اضطراب، لحظات خیلی خوبی را می‌سازد و در این لحظات فقط باید توکل کرد. وقتی توکل کنیم بهترین و قشنگ‌ترین اتفاق رقم می‌خورد.

لحظه‌ای که به خدا توکل می‌کنید از او چه می‌خواهید؟

من الان دیگر با خدا ندار شده‌ام! یک بسم‌الله می‌گویم و خودش می‌داند چه می‌خواهم.

چقدر خوب.

باور کنید با یک بسم‌الله همه چیز درست می‌شود.

در صحبت‌هایتان به لحظاتی اشاره کردید که اشک در چشم‌هایتان جمع می‌شود. آیا موردی پیش آمده که نتوانستید جلوی اشک‌هایتان را بگیرید؟

زمستان دو سال پیش مشغول اجرای برنامه اقتصادی بودم. این برنامه تولیدی بود، اما در میان برنامه ناگهان به من تلفن شد و متوجه شدم خاله نازنینم فوت کرده است. خاله‌ای که من را بزرگ کرده بود. او برایم خیلی عزیز بود. آن لحظه داغون شدم. به شدت هم گریه کردم، اما بعد از ۱۰، ۱۵ دقیقه به مهمانانی فکر کردم که از استان‌های مختلف برای برنامه دعوت شده و آمده بودند.

بنابراین با خودم گفتم حق ندارم برنامه را تعطیل کنم، چون آنها از مسافت‌های طولانی برای حضور در برنامه آمده‌اند. با این‌که برنامه تولیدی بود، اما این آدم‌ها ارزش داشتند و فارغ از پست و مقام‌شان انسان بودند و از همه مهم‌تر این‌که وقت‌شان ارزش داشت. به همین دلیل به تهیه‌کننده گفتم ضبط را ادامه بدهیم. او از من پرسید که می‌توانم کار کنم؟ و من هم به او پاسخ مثبت دادم. البته یکی دو بار در میان گفت‌وگوهای برنامه که درباره نفت، پتروشیمی و… بود، چشمانم پر از اشک شد اما به خودم تلنگر زدم و برنامه را ادامه دادم. بعد از این‌که برنامه تمام شد با خیال راحت گریه کردم و حاجی جلیلی تهیه‌کننده برنامه مانده بود که من چطور توانستم خودم را در برنامه کنترل کنم.

قبول دارید خیلی‌ها حاضر نیستند این وقت و ارزش را برای دیگران قائل شوند؟

باید درونت این گونه باشد تا آن لحظه این کار را انجام بدهید. همیشه احترام زیادی برای مردم قائل هستم. نمی‌خواهم از خودم تعریف کنم، اما به همه در هر قشر و هر شغلی احترام می‌گذارم. آدم‌ها مهم هستند. ممکن است برای کسی اهمیت نداشته باشد، ولی برای خودشان مهم است. ما اجازه نداریم با آدم‌ها بازی کنیم.

با توجه به این‌که این مهارت را دارید تا چنین لحظات دشواری را در برنامه بخوبی مدیریت کنید، آیا در زندگی شخصی‌تان هم تا این اندازه مدیر خوبی هستید؟

در کارم مدیریتم بهتر است.

چرا؟

(با خنده) چون من این کاره هستم! شاید خانه‌دار خوبی نباشم، اما لحظات دشوار را در برنامه براحتی مدیریت می‌کنم.

یعنی آشپزی‌تان خوب نیست؟

آشپزی‌ام خوب است، البته به شرط این‌که آشپزی کنم. راستش من خیلی روی مدیریت خانه تسلط ندارم.

شاید خیلی هم روی مدیریت خانه تمرین نکرده‌اید؟

چون فرصت نشده تمرین کنم. من کارم را از پنج سالگی در رادیو شروع کردم و در طول این سال‌ها ادامه داده‌ام. بنابراین زمانی نداشتم که بخواهم دوره‌ای را در این باره بگذرانم و بدانم شیوه خانه‌داری یک زن خانه‌دار چگونه است و چطور می‌توان آن را مدیریت کرد. راستش این مساله برایم چیز عجیب و غریبی است.

خانواده‌تان شاکی نیستند؟

نه! آنها چیزی نمی‌گویند. شاید هم به من احترام می‌گذارند!

معمولا بچه‌ها دوست دارند همیشه مادرشان غذا را بموقع آماده کند و پذیرای آنها در خانه باشد. شما چگونه انتظار فرزندان‌تان را برآورد می‌کنید؟

خوشبختانه چنین مسئولیتی را در مقابل خانواده‌ام ندارم. آنها همیشه رعایت من را می‌کنند. این‌طور نیست که من هر روز ناهار و شام آماده کنم. من به اندازه نیاز آشپزی می‌کنم، نه بیشتر.

فکر نمی‌کنید فرزند شما دوست دارد غذای مورد علاقه‌اش را مادرش بپزد؟

نه، این‌طور نیست که غذا درست نکنم. وقتی چیزی را دوست دارد برایش آماده می‌کنم، نه این‌که کلا او را نادیده بگیرم.

واقعیت این است وقتی او چیزی را هوس کند برایش درست می‌کنم، بد هم در‌نمی‌آید. اتفاقا همه دستپختم را دوست دارند. آشپزی بخشی از مدیریت خانه است. همه چیز به آشپزی منتهی نمی‌شود. باور کنید کارهای دیگر هم وجود دارد.

باید بگویم وقتی در برنامه لحظاتی پیش می‌آید و با موفقیت آن را مدیریت می‌کنم، در خانه هم این‌طور عمل می‌کنم. وقتی در لحظه‌ای تصمیم به عهده من است، خیلی معطل نمی‌کنم و سریع تصمیم می‌گیرم. معمولا تصمیم بیراهی هم نمی‌گیرم.

چقدر خوب.

بله، خدا را شکر.

شما اشاره به خود واقعی کردید و این‌که همیشه تلاش می‌کنید در بیرون یا جلوی دوربین خودتان باشید. شخصا با برخوردی که از شما برای این گفت‌وگو داشتم متوجه این خود واقعی شدم، اما چرا برخی مجریان این طور عمل نمی‌کنند و برخوردشان با مردم در خیابان خوب نیست؟

ممنون، شما به من لطف دارید. باید بگویم آدم‌هایی که به درجه‌ای از شهرت می‌رسند و مردم آنها را در کوچه و خیابان می‌شناسند، این‌طور نیست که خودشان را بگیرند. برخی مواقع مجبورند خودشان را به ندیدن بزنند. وقتی من برای خرید می‌روم برای این‌که خریدم به درازا نکشد به ناچار خودم را به ندیدن می‌زنم. امکان ندارد من چشم به چشم کسی شوم و به او سلام نکنم. حتما سلام می‌کنم و گفت‌وگوها آغاز می‌شود. بنابراین برخی مجریان برای جلوگیری از خطر به درازا‌کشیدن کارهای بیرون ترجیح می‌دهند به در و دیوار نگاه کنند. این طور نیست که خودشان را بگیرند. باید از این زاویه به آنها نگاه کنیم. وقتی این طور نگاه کنید آن وقت است که دیگر به مجریان خرده نمی‌گیرید. آنها هم شرایط خاص خود را دارند.

آیا برایتان پیش آمده هنگام خرید به دلیل این‌که مردم با شما شروع به صحبت می‌کنند خریدتان طولانی شود؟

بله، معمولا به درازا کشیده می‌شود، مگر آن‌که خلاف آن ثابت شود! وقتی با مردم حرف می‌زنم همه فکر می‌کنند من می‌توانم همه مشکلات آنها و تمام دنیا را حل کنم. آنها مرتب با من درددل می‌کنند.

شنیدن این همه درد برایتان سنگین نیست؟

باور کنید برایم خیلی سخت و سنگین است. روحم خیلی زیاد آسیب می‌بیند، اما کاری از دست من برنمی‌آید تا برای همه انجام بدهم، اما باید سنگینی این درد را تحمل کنم. وقتی درد مردم را می‌شنوم، نمی‌توانم بی‌تفاوت عبور کنم، حتی اگر کاری از دستم بر نیاید، اما باید آن را بشنوم. وقتی هم مشکلات را می‌شنوم، کوله خودم سنگین‌تر می‌شود.

وقتی شنیدن این مشکلات شما را تا این حد آزار می‌دهد، پس چگونه خودتان را تسکین می‌دهید؟

همان مدیریت لحظه به کمکم می‌آید. در آن لحظه فکر می‌کنم باید کارم را درست انجام بدهم. اگر هنگام کار یاد درددل‌های مردم بیفتم، نمی‌توانم کارم را درست انجام بدهم. بگذارید برایتان مثالی بزنم؛ قبل از آن‌که نزد شما بیایم راننده آژانس کلی با من درددل کرد. حال اگر بخواهم هنگام مصاحبه با شما به مشکلات او فکر کنم بدون تردید نمی‌توانم گفت‌وگوی خوبی با شما داشته باشم. بنابراین در این لحظه این درددل‌ها را به پشت ذهنم می‌فرستم تا کارم را انجام بدهم. اما بعد به آنها فکر می‌کنم و اشک به چشمانم می‌آید.

چهره شما با صدایتان همخوانی دارد. آیا کسی تا به حال به شما گفته فتوژنیک هستید؟

بله! خیلی از بینندگان این حرف را به من می‌زنند. من بی‌تقصیرم! هر چه هست، کار خداست و من سپاسگزارش هستم. خیلی‌ها این طور هستند، اما شاید چون من مجری هستم چهره‌ام بیشتر دیده ‌شده و صدایم بیشتر شنیده می‌شود.

چقدر برای صدایتان ارزش قائلید؟ و حاضر هستید در زندگی‌تان چه چیزی را برایش از دست بدهید؟

سوال عجیبی است. بگذارید پاسخ به این پرسش را با نقل یک خاطره از دوستم بگویم. یکی از دوستانم صدایش را از دست داد. در واقع دچار ویروسی شد که دیگر نتوانست حرف بزند. وقتی من از این ماجرا مطلع شدم، پا به پای دوستم گریه کردم، چون کاملا درک می‌کردم آدمی که کارش با صداست، اگر نتواند حرف بزند چه حسی پیدا می‌کند.

واقعا غصه خوردم و از ته‌دل ناراحت بودم. در این مدت ما از طریق پیامک با هم در ارتباط بودیم. تا این‌که بعد از مدتی تلفن‌خانه زنگ زد و دوستم به من گفت صدایش کمی برگشته است. نمی‌دانید چقدر خوشحال شدم. باور کنید انگار صدای خودم را به دست آوردم که این همه خوشحال شدم.

چیزی که اهمیت دارد این است که در زندگی‌مان راضی باشیم. از سوی دیگر برای بهتر‌شدن در هر جایی که هستیم باید تلاش کنیم. موقعیتی که هستیم بسیار مهم است و به آنچه داریم باید راضی باشیم.

و اگر خدای ناکرده خودتان صدایتان را از دست بدهید…

اگر مدتی یا کلا صدایم را از دست بدهم، خیلی غصه می‌خورم، اما یک چیز را خوب می‌دانم و این‌که حتما خیری بوده است. مثلا خیری بوده که این هفته مریض شدم و نتوانستم این کار را انجام بدهم. حتما خیری بوده که زمین خوردم و یک هفته به ناچار خانه‌نشین شدم. این توکل باید همیشه باشد و باید خودتان را به انرژی برتر ـ که خداوند است ـ بسپارید. وقتی به خداوند بیندیشید، آن وقت با خود می‌گویید امکان ندارد او برای من بد بخواهد.

یعنی اتفاقی که برای دوست‌تان افتاد، خیر بود؟

بله، خیر بود. شاید او کاری را نباید انجام می‌داد و به همین دلیل مدتی نباید صدا می‌داشت، اما با توکل به خدا همه چیز درست می‌شود.

وقتی سرما می‌خورید چه حسی دارید؟

مردم عادی وقتی سرما می‌خورند از صدایشان لذت می‌‌برند، چون به هم می‌گویند صدایشان دوبلوری شده است. بر عکس مردم، گویندگان در این لحظات مطلقا حوصله شنیدن صدای خودشان را ندارند.

کودکی که در صدا و سیما بزرگ شد

ژاله صادقیان، اولین بار گویندگی را سال ۱۳۴۹ و در پنج سالگی در رادیو سراسری و با برنامه خردسالان آغاز کرد. شاید در روزهای کودکی‌اش تصور نمی‌کرد بزرگ‌‌شدنش در صدا و سیما سپری شود، اما او برخلاف بچه‌های هم‌سن و سالش که کودکی‌شان فقط در دنیای بازی‌های کودکانه سپری می‌شد، با عشق و علاقه به رادیو می‌آمد و در برنامه خردسالان صحبت می‌کرد. با وجود این‌که در آن سال‌ها کم سن و سال بود، اما خاطرات زیادی از آن سال‌ها به یاد دارد، خاطراتی که هرکدام برایش ویژگی خاصی دارد. او سال‌ها کار کرد و آموخت تا توانست خودش را در زمینه اجرا ثابت کند.

او از همان ابتدا که کارش را با صدا و سیما آغاز کرد، سعی کرد خود واقعی‌اش باشد. در آن روزها که کودکی بیش نبود، با خودش عهد کرد هر زمان که نمایش بازی می‌کند، حرف می‌زند و می‌خندد از ته‌دل باشد تا بچه‌های هم‌سن و سالش ـ که شنونده برنامه‌اش هستند ـ با تمام وجود او را باور کنند. صادقیان، این ویژگی را در طول این سال‌ها با خودش همچون دوستی مهربان به همراه داشت تا مردم با او و اجراهایش به بهترین شکل ارتباط برقرار کنند.

برنامه‌های موسیقایی، ادبی و خانوادگی تلویزیون چهره این مجری را قاب گرفته‌اند. ژاله صادقیان، بخش عمده‌ای از زندگی‌اش را در تلویزیون و رادیو گذراند و در زمان‌های مختلف ـ چه غم و چه شادی ـ همراه با مردم بود. او پس از اجرای قانون منع حضور رادیویی‌ها در تلویزیون (سال ۸۱) تلویزیون را به رادیو ترجیح داد.

البته این دوری هم زیاد دوام نداشت و تابستان ۸۶ به دعوت رادیو صدای آشنا برای اجرای مجله فرهنگی ـ  هنری ستاره‌چین شب‌های روشن انتخاب شد. این راوی شیرین‌بیان شاعرانه‌های قند پارسی، سال۹۰ به برنامه مشاعره (چکامه) شبکه آموزش آمد و اجرای این برنامه را به عهده گرفت و حالا این روزها برنامه عصر خانواده شبکه دو را اجرا می‌کند.

صادقیان معتقد است در طول این سال‌ها در برنامه‌های مختلف تلویزیونی و رادیویی لحظاتی را سپری کرده که به قول خودش خطری بودند، اما او در طول این سال‌ها به این مهارت دست پیدا کرد که چگونه با توکل و گفتن بسم‌الله از پس این لحظات بربیاید و آن را مدیریت کند. او اعتقاد دارد همه اتفاقات زندگی خیر است و بی‌دلیل هیچ چیز پیش نمی‌آید

ژاله صادقیان.

فاطمه عودباشی‌ /‌ گروه رادیو و تلویزیون


نظر بدهید